رضوان ناصری؛

دلنوشته ای از دل نوشته های علی

  • شناسه خبر: 124691
دلنوشته ای از دل نوشته های علی

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تورا دیدم و بیمار شدم

خانه » فرهنگی مذهبی » دلنوشته ای از دل نوشته های علی

علی جان وقتی نامت را میبرم وجودم سرشار از عشق و محبت تو میشود. و من برای ذره ذره این عشق به کوس بی حیایی میزنم.

علی جان اگر امروز قلم برداشته ام و با اشک و اه مینویسم بهر ان است که کوفیان در سقیفه بر سرت رقص شمشیر دارند و عزم عزلت را جزم کرده اند علی جان میدانم که حرفت را در سقیفه زمین میزنند و هزاران تکه اش میکنند.

علی جان خوب میدانیم که چه خون ها به دلت کرده اند تا نهال اسلام درختی تنومند شود.اشعث ها در ماجرای اتش بس حکمیت، چه پیروز مندانه جام زهر را به تو خورانده اند.
زبیریان خوب میدانند که برق چشمانت از چه خبر میدهد که ساده لوحان را حتی از نگاه کردن به تو را هم منع میکنند.
آن مسیحی که دیروز زره تو را ربوده بود اکنون در نهروان های شام شمشیر میزند.
اما امان از سیاست های کثیف شیعه کوفی.

علی جان گفته ی که باطل ان است که بگویی”شنیدم” و حق ان است که بگویی”دیدم”.

علی جان من خود دیدم که چشم فتنه را تو نابود کردی و جز تو کسی جرأت ان را نداشت. ان زمان که امواج سیاهی ها بالا گرفت و به اخرین درجه شدت خود رسید. خودم دیدم که نماز خواندی و خطبه خواندی.

علی جان خود دیدم که افرادی کژی ها و نفوذ شبهه ها در افکارشان و تفسیر و تاویل های دروغین دینشان را که با برادر مسلمان خود به جنگ خونین کشانده اند.

علی جان خود دیدم که بعضی از دولت مردان کوفه به جای انکه اتش منقل را به عقیل هایشان دهند، کلید بیت المال را به ان ها هدیه کرده اند.

خود دیدم منافقان را که میخواهند به مطامع خویش برسند و بازار های خود را گرم سازند و کالاهای خویش را بفروشند.سخن میگویند اما به اشتباه و تردید می اندازند. وصف میکنند اما فریب می دهند.

علی جان دیگر نمی گویم که چه ها دیده ام که خود طاقت ندارم…

علی جان ای مظلوم عالم من به فدای تیزی ذوالفقار چشمت شوم که نعره ی این تفرو میزند.

من به فدایت که جواب سلامت را ندادند….
یا که نامه ی بی سلامت بدهند…. اقا جان انها لیاقتشان هم بیش از این نیست که تو گوش چشمی برایشان ناز کنی…

ان ها عبادت کنندگانی بی صلاحیت هستند، بیدارانی خفته، بینندگانی نابینا، شنوندگانی کر، و سخنگویانی لال هستند

علی جان من به فدای دست مبارکت که نوازشگر یتیمان است.

من به فدای قدم های پاکت که به محراب میرسد فرق سرت را مردمانی رنگا رنگ میشکافند.

علی جان ، جان تو جان جهان است…. جسم تو جسم جهان است…. ابروی تو ابروی جهان است.
کاش که من گردو غبار عبایت میشدم
کاش که من خاک زیر پایت میشدم
کاش که من نخی از وصله نعلین تو بودم
کاش که من قطره ی اب وضویت میشدم.

اگر قابل بدانید سرباز کوچکتان هستم . رسم سربازی،سربازی است. به امید ان روز…

اقای ما مولای ما سید ما دعا کن برای ما.
نویسنده : رضوان ناصری.

برچسب ها:
اخبار رفسنجان امام علی(ع) دلنوشته رفسنجان
تلگرام
دیدگاه‌ها
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خانه خشتی منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
در جواب نظر :

  • علی

    عالی
اخبار ویژه
اخبار رفسنجان