محورهای تعیینکننده راهبرد آمریکا در افغانستان و دورنمای آن
به گزارش “خانه خشتی”:آمریکا پس از یک دهه جنگ در افغانستان به این نتیجه قطعی رسیده است که قادر به شکست طالبان و فرونشاندن شورشها در افغانستان نیست و واگذاری مسئولیتها به دولت افغانستان مهمترین راه برای گریز از این معرکه است. افغانستان دوران پرتلاطمی را سپری میکند و یک بار دیگر تاریخ تکرار شده […]
به گزارش “خانه خشتی”:آمریکا پس از یک دهه جنگ در افغانستان به این نتیجه قطعی رسیده است که قادر به شکست طالبان و فرونشاندن شورشها در افغانستان نیست و واگذاری مسئولیتها به دولت افغانستان مهمترین راه برای گریز از این معرکه است.
افغانستان دوران پرتلاطمی را سپری میکند و یک بار دیگر تاریخ تکرار شده و ابرقدرتی دیگر در افغانستان به زانو درمیآید. پیروزی زودهنگام آمریکا در افغانستان هماکنون جای خود را به شکست داده و درس نگرفتن از تجارب گذشته سبب شده است باتلاق ویتنام، اینبار در افغانستان تکرار شود. از همان ابتدای ورود آمریکاییها به افغانستان، هشدارهایی نسبت به تکرار سرنوشت شوروی در افغانستان داده میشد که البته گوش شنوایی نیز نبود. در هر دو مورد، یعنی تهاجم شوروی به افغانستان و یورش آمریکا به این کشور، شباهتهای جالب توجهی وجود دارد که در واقع میتواند عامل شباهت سرنوشت این دو ابرقدرت نیز باشد. شباهتهایی همچون:
۱. نفوذ جنگجویان از پاکستان به افغانستان؛
۲. تصور هر دو قدرت مبنی بر پیروزی سریع در جنگ؛
۳. تأکید هر دو ابرقدرت بر راهحل نظامی.
آمریکاییها که در چند سال اول جنگ در افغانستان راهبرد مبارزه با تروریسم را در پیش گرفته بودند، با طغیان تدریجی شورش طالبان بهناچار راهبرد دیگری به اجرا گذاشته و نام آن را «راهبرد مبارزه با شورش» گذاشتند. به عبارت دیگر، این تحلیل صورت گرفت که از همان ابتدا منابع و نیروی کافی به جنگ در افغانستان اختصاص نیافت و توجهات به سمت عراق منحرف شد و سبب شد بحران افغانستان تشدید شود؛ انتقادی که بارها باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، پیش و پس از انتخاب شدن تکرار کرد.
به این ترتیب بود که راهبرد افزایش نیرو و اختصاص منابع بیشتر به افغانستان به اجرا درآمد. اکنون با گذشت چند سال از اجرای این راهبرد، بهوضوح آثار شکست آن نمایان شده است و مقامات آمریکایی نیز یقیناً به آن اعتراف کردهاند. با این پیش زمینه است که اکنون راهبرد گفتوگو و مصالحه با طالبان، انتقال هر چه سریعتر مسئولیتها به افغانها، تبدیل افغانستان به قطب ترانزیت منطقهای و در نهایت خروج هر چه سریعتر غالب نیروها مطرح میشود.
در حال حاضر، مسائلی همچون اوضاع سیاسی ـ اقتصادی و امنیتی افغانستان، بحث گفتوگو و مصالحه با طالبان، توافقنامه مشارکت راهبردی افغانستان و آمریکا و نقش پاکستان در این میانه همگی از مباحث اصلی تأثیرگذار بر سرنوشت افغانستان میباشند و محورهای راهبرد آمریکا در این کشور را تشکیل میدهند. همه این موضوعات چنان در هم تنیدهاند که طرح آنها بهصورت جداگانه غیرممکن است.
اول، آمریکا و ناتو در یک سال اخیر تلاش کرده بودند به نوعی تصویر خوشبینانهای از اوضاع افغانستان ارائه دهند و بهخصوص وضعیت امنیتی این کشور را مطلوب جلوه دهند. در این زمینه گزارشهایی از سوی ناتو و پنتاگون ارائه شد که نشان میداد روند رو به بهبودی را در افغانستان مشاهده میکنیم. جالب آنکه گزارشهای سازمان ملل و برخی دیگر از مؤسسات مستقل، خلاف آن را نشان میداد و با این گزارشها در تناقض بود. در همین حال مؤسسه «بنیاد آسیا» طبق روال همهساله پیمایشی سراسری در افغانستان انجام داد و بیش از پیش اوضاع این کشور و سطح رضایتمندی مردم افغان را مطلوب جلوه داد.
اکنون این سؤال مطرح میشود که آیا واقعیت افغانستان نیز با این گزارشهای خوشبینانه و اظهارات امیدوارکننده مقامات آمریکا همخوانی دارد و ارتباط آن با راهبرد آمریکا چیست؟واقعیت اوضاع افغانستان را میتوان با شعلهور شدن ناگهانی اعتراضات و خشم عمومی در این کشور و نیز گزارشهای مربوط به افزایش شمار آوارگان داخلی و کاهش روند بازگشت مهاجران افغان به کشورشان و نیز گزارشهای مربوط به افزایش مستمر کشت و تولید تریاک و نفوذ چشمگیر طالبان در اقصی نقاط افغانستان مشاهده کرد. سازمان «عفو بینالملل» در گزارش اخیر خود در مورد تأثیر یک دهه جنگ در افغانستان بر افزایش شمار آوارگان داخلی و مشکلات ناشی از فقر و بیماری هشدار میدهد.
دبیرکل سازمان ملل نیز در گزارش اخیر خود برخلاف ناتو و پنتاگون، از افزایش حوادث امنیتی افغانستان در سال ۲۰۱۱ خبر داد. یک افسر نظامی آمریکا به نام دنیل دیویس۱ نیز با انتشار گزارشی به بیان مشاهدات و تجربیات عینی خود از جنگ در افغانستان و درماندگی نظامیان آمریکایی در برابر طالبان سخن گفت و به صراحت بیان کرد که اظهارات رسمی خوشبینانه فرماندهان نظامی آمریکا در مورد شرایط موجود در افغانستان هیچ شباهتی با واقعیت ندارد.
آنتونی کوردزمن، تحلیلگر ارشد «مرکز مطالعات راهبردی و بینالملل» نیز در همین زمینه معتقد است ایساف و آمریکا نتوانستهاند اوضاع واقعی افغانستان را بهدرستی ترسیم کنند. به عقیده کوردزمن از ژوئن ۲۰۱۰ از حجم گزارشهای غیرطبقهبندیشده آمریکا در مورد اوضاع افغانستان بهشدت کاسته شده و هدف این است که با حذف مطالب مربوط به چالشهای پیشِ رو، مسیر پیروزی هموار شود.
واقعیت این است که بحران مالی جهانی بهشدت بر اقتصادهای غربی فشار آورده و ادامه جنگ پرهزینهای همچون جنگ افغانستان با هزینهای بالغ بر حدود صد میلیارد دلار در سال فقط برای آمریکا به هیچ وجه قابل تحمل نیست. تلاشهای مستمر آمریکا برای کاهش هزینههای خود در افغانستان و طرح پروژههایی همچون تبدیل افغانستان به یک قطب ترانزیت منطقهای با هدف درآمدزایی برای دولت کابل و نیز توسعه معادن این کشور، تا حدودی به همین علت است.
شاید به همین دلیل است که به تازگی بحث کاهش تعداد نیروهای نظامی افغانستان پس از سال ۲۰۱۴ از سوی آمریکا مطرح گردید و با واکنش انتقادی عبدالرحیم وردک، وزیر دفاع افغانستان، روبهرو شد. از سوی دیگر، انتشار گزارش «دفتر مبارزه با مواد مخدر و جرائم ملل متحد» (UNODC) در مورد افزایش دوباره سطح زیر کشت خشخاش و تولید تریاک در افغانستان پس از یک دوره کاهش یکساله که بیشتر به دلیل آفت گیاهی بود، شکست دیگری برای غرب در افغانستان رقم زد.
در چنین شرایطی است که مردم افغانستان در مواجهه با شرایط سخت امنیتی و اقتصادی و ناکارآمدی و فساد دولت افغانستان و خودسری نیروهای خارجی بهخصوص در عملیاتهای شبانه، با جرقهای همچون ماجرای قرآنسوزی توسط آمریکاییها، شعلهور میشوند و کار به اعتراضات خونین و کشته شدن دهها افغان و چندین نیروی آمریکایی میانجامد. شاید بتوان از افزایش رویدادهایی که در آنها سربازان افغان بهسوی همقطاران خارجی خود آتش میگشایند و نیز افزایش شمار تلفات نیروهای خارجی در اینگونه رویدادها، بهعنوان یکی از شاخصهای نارضایتی روزافزون افغانها از نیروهای بیگانه یاد کرد.
در اعتراضات اخیر در افغانستان دو مشاور نظامی آمریکایی در ساختمان وزارت داخله افغانستان به دست یک سرباز افغان کشته شدند و کار به جایی رسید که آمریکا و ناتو مشاوران خود را از تمام ارگانهای دولتی افغانستان خارج کردند. پیش از این نیز با کشته شدن چند سرباز فرانسوی به دست یک سرباز افغان، نیکولاسارکوزی، رئیسجمهور فرانسه، با ناراحتی اعلام کرد برنامه زمانی خروج نیروهای خود را جلو خواهد انداخت.
دوم، بحث امضای پیمان مشارکت راهبردی افغانستان و آمریکا در یک سال اخیر بهتدریج بهعنوان یکی از محورهای اصلی راهبرد آینده آمریکا به افغانستان و نیز نقطه امید برخی دولتمردان افغان برای حفظ قدرت خود پس از خروج نیروهای خارجی مطرح شده است.
حامد کرزای، رئیسجمهور افغانستان، در یک سال اخیر بهشدت کوشیده است این موضوع را بهعنوان خواسته مردم افغانستان جا بیندازد و به همین منظور لویه جرگه سنتی را به ابتکار خود برگزار کرد و با دور زدن نهادهای قانونی افغان بهخصوص پارلمان، حرف خود را به کرسی نشاند. او همچنین تلاش کرد با امضای موافقتنامههای راهبردی با چندین کشور دیگر ازجمله هند، فرانسه، ایتالیا، و انگلیس، نشان دهد توافقنامه راهبردی با آمریکا نیز در همین راستا و امری عادی است تا به این ترتیب از حساسیتها بکاهد.
این در حالی است که کشورهای همسایه افغانستان بهخصوص ایران و پاکستان، ملاحظاتی جدی در این مورد دارند و با تضمینهای کرزای و آمریکاییها مبنی بر عدم استفاده از خاک افغانستان بر ضد یک کشور ثالث قانع نشدهاند. البته کرزای نیز پیششرطهایی برای امضای توافقنامه راهبردی با آمریکا شامل توقف عملیاتهای شبانه و انتقال زندانهای تحت کنترل ناتو به دولت افغانستان دارد و بهنظر میرسد هنوز در این مورد توافقی صورت نگرفته است.
جالب آنکه در اوج اعتراضات سراسری در افغانستان، این توصیه از سوی آندرس فو راسموسن، دبیرکل ناتو، به کرزای صورت گرفت که هر چه سریعتر با آمریکا در این خصوص به توافق برسد و آن را راهحل مناسبی برای فرونشاندن موج اعتراضات در افغانستان خواند. مفهوم ضمنی این توصیه همان اتهامی است که در برخی رسانههای افغان مطرح شده و همسایگان افغانستان را به دست داشتن در برافروختن آتش خشم مردم افغانستان متهم میکند و هدف آنها از این کار را به محاق بردن بحث امضای توافقنامه راهبردی با آمریکا میداند. در واقع، طرح اینگونه اتهامات بیپایه و اساس، نمیتواند رفتارهای توهینآمیز نیروهای خارجی در افغانستان و اوضاع نابسامان این کشور را از چشمها پنهان کند.
سوم، یکی دیگر از محورهای راهبرد آمریکا در افغانستان، گفتوگو و مصالحه با طالبان بوده که بهخصوص پس از مطرح شدن احتمال گشایش دفتر طالبان در قطر وارد مرحله جدیدی شده است. آمریکاییها که با اعلام توافق با طالبان برای گشایش دفتر نمایندگی خود در قطر، همه طرفها را غافلگیر کرده بودند و آن را بهمثابه نقطه امیدی در جنگ در افغانستان تلقی میکردند،
بلافاصله با واکنش خشمآلود دولت افغانستان روبهرو شدند و بهناچار جایگاهی نیز برای دولت افغانستان در این گفتوگوها در نظر گرفتند. واقعیت این است که هنوز این دفتر تأسیس نشده و قرار است رایزنیهایی بین دولت قطر و دولت افغانستان و نیز طالبان انجام شود و از سوی دیگر طالبان نیز صراحتاً اعلام کرد گشایش این دفتر هیچ وقفهای در جهاد در افغانستان ایجاد نخواهد کرد. برخی تحلیلگران معتقدند آمریکا نباید امیدی به این مذاکرات داشته باشد؛ زیرا راهبرد طالبان صرفاً وقتکشی تا زمان خروج نیروهای خارجی از افغانستان، و سپس تمام کردن کار در افغانستان درست مانند زمان خروج نیروهای شوروی از افغانستان است.
در حقیقت در چند سال اخیر که بحث مصالحه با طالبان ابتدا از سوی دولت افغانستان و سپس ناتو و آمریکا مطرح گردیده، عملاً هیچ نتیجه ملموسی حاصل نشده و روند حملات طالبان همچون گذشته ادامه یافته است. به علاوه، گروه سابق «اتحاد شمال» افغانستان در برابر تلاشهای یکجانبه دولت افغانستان موضعگیری کرده و از یک سو ائتلافهای جدیدی تشکیل داده و از سوی دیگر تلاش کرده است با برگزاری نشستهایی همچون نشست جنجالی برلین با چند نماینده کنگره آمریکا از قافله عقب نماند. حقیقت این است که به دلایل زیر نمیتوان امید چندانی به نتیجهبخش بودن گفتوگوها با طالبان داشت:
۱. پیششرطهای غیر قابل جمع طرفهای درگیر: آمریکاییها بارها اعلام کردهاند کنار گذاشتن خشونت، قطع رابطه با القاعده، پذیرش قانون اساسی افغانستان و احترام به حقوق اقلیتها و زنان ازجمله پیششرطهای آنها برای مصالحه با طالبان است. طالبان نیز درست در نقطه مقابل آن، بر خروج هر چه سریعتر نیروهای خارجی از افغانستان و قطع حمایت از دولت کابل، عدم پذیرش قانون اساسی افغانستان و نامشروع بودن دولت کابل و اصرار بر ادامه جهاد تأکید کردهاند.
۲. عدم حضور تمام جناحهای افغان در این گفتوگوها سبب قطبی شدن اوضاع شده و برخی گروهها را وامیدارد برای حفظ بقای خود به راهکارهای مقابلهجویانه متوسل شوند.
۳. طالبان به گونهای از «امارت اسلامی افغانستان» سخن میگوید که گویی هنوز دولت رسمی افغانستان است و اساساً کرزای را طرف گفتوگو نمیبیند.
۴. همانطور که ذکر شد، طالبان صرفاً در پی وقتکشی است و بهدنبال صلح از طریق گفتوگو نیست.
۵. ارتش پاکستان هنوز در راهبرد خود در حمایت از طالبان افغان بهعنوان سرمایه راهبردی خود در افغانستان تجدیدنظر نکرده و تنش در روابط با آمریکا اساساً به همین دلیل بوده است.
چهارم، موضوع چگونگی تعامل با پاکستان نیز از دیگر محورهای اصلی راهبرد آمریکا در افغانستان بوده است. در واقع، رابطه آمریکا با پاکستان پس از تهاجم به افغانستان، مسیری را پیموده که از اتحاد تمامعیار به تنش بیسابقه منتهی شده است. باراک اوباما، از همان ابتدای کار و حتی قبل از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، حامی سیاست سختگیرانهتر در قبال پاکستان بود و حمایتهای این کشور از طالبان را عامل اصلی مشکلات خود در برقراری ثبات در افغانستان تلقی میکرد.
در همین راستا، چندین راهکار در دستور کار قرار گرفت: ابتدا بحث تعلیق کمکها به پاکستان و مشروط شدن کمکها مطرح گردید. سپس همزمان تلاش شد عملیاتهای شناسایی و تهاجمی پهپادها بر فراز پاکستان شدت یابد که این امر ناخرسندی شدید دولت و ملت پاکستان را در پی داشت. از سوی دیگر، فشارها به ارتش پاکستان برای اجرای عملیاتهای نظامی بر ضد ستیزهجویان در مناطق قبایلی این کشور فزونی گرفت و با تمکین ارتش پاکستان موجی از حملات انتحاری سراسر این کشور را فراگرفت. همین روند رو به افزایش فشارها سبب شد پاکستانیها به این نتیجه برسند که پایانی بر خواستههای آمریکا متصور نیست و ادامه آن میتواند به فروغلطیدن کشورشان به جنگ داخلی بینجامد.
با عملیات یکجانبه نظامی آمریکا در خاک پاکستان و حمله به محل سکونت اسامه بن لادن در شهر «ابت آباد» عملاً تیر خلاص به اعتماد متقابل دو کشور زده شد و با کشته شدن چند مرزبان پاکستانی در پی حمله نیروهای ناتو، مسیرهای تدارکاتی به افغانستان بهطور کامل مسدود شد. اکنون ناتو و آمریکا میگویند ارتش پاکستان و بهویژه سازمان اطلاعات این کشور (ISI) همچنان در حال کمک به طالبان در انجام حملات خود به نیروهای خارجی در افغانستانند. در گزارشی که به گفته برخی رسانههای غربی، اخیراً بهصورت محرمانه توسط ناتو تهیه شده است، ادعا میشود پاکستان از موقعیت مکانی رهبران ارشد طالبان آگاه است و رهبران طالبان نیز تصور میکنند میتوانند پس از خروج نیروهای خارجی از افغانستان در پایان سال ۲۰۱۴ کنترل این کشور را به دست گیرند. جالب آنکه انتشار این گزارش با سفر حنا ربانی کهر، وزیر خارجه پاکستان، به کابل همزمان شد و حرف و حدیثهایی را برانگیخت.
اکنون این سؤال مطرح میشود که اگر آنگونه که دائماً ادعا میشود شورای رهبری طالبان موسوم به «شورای کویته» همچنان در خاک پاکستان و تحت کنترل و نظارت ارتش این کشور قرار دارد، چگونه ممکن است در بحث گفتوگوی آمریکا با طالبان و گشایش دفتر قطر هیچگونه هماهنگی بین اسلامآباد و واشنگتن صورت نگرفته باشد؟ هر بار که تلاش شده است مصالحه با طالبان بهطور مستقل و بدون نظر اسلامآباد دنبال شود، این کشور از کارشکنی دریغ نکرده است، بهعنوان نمونه دستگیری ملا برادر، معاون ملا عمر و نیز شائبه دست داشتن در ترور برهانالدین ربانی، از مواردی است که این سیاست را اثبات میکند.
اخیراً یوسف رضا گیلانی، نخستوزیر پاکستان، از طالبان افغان خواست با دولت افغانستان صلح کند. هنوز مشخص نیست این اظهارات را باید بیانگر موضع جدید ارتش و ISI تلقی کرد و آن را جدی گرفت، یا آنکه صرفاً ابتکاری از جانب رهبران غیرنظامی پاکستان است. اگر آنگونه که ادعا میشود آمریکا با واگذاری کنترل ولایتهای جنوبی افغانستان توسط طالبان موافقت کرده باشد، اینکه دولت پاکستان برای اولین بار از طالبان خواسته است با دولت افغانستان مصالحه کند، نشان میدهد اسلامآباد نمیخواهد با کارشکنیهای دولت افغانستان روند گفتوگو با طالبان از مسیر خود خارج شود.
کلام آخر آنکه آمریکا پس از یک دهه جنگ در افغانستان به این نتیجه قطعی رسیده است که قادر به شکست طالبان و فرونشاندن شورشها در افغانستان نیست و همانطور که اخیراً باراک اوباما اعلام کرد، واگذاری مسئولیتها به دولت افغانستان مهمترین راه برای گریز از این معرکه است. با این حال، نباید تصور کرد که واشنگتن حاضر میشود از همه سرمایههای مالی و جانی صرفشده در افغانستان چشمپوشی کرده و با خروج از افغانستان به هر بهایی، همه دستاوردهای خود را بر باد دهد.
طرح بحث امضای توافقنامه مشارکت راهبردی با دولت افغانستان دقیقاً با همین هدف صورت میگیرد. آمریکا از یک سو با افزایش مخالفتهای داخلی در مورد ادامه جنگ در افغانستان و نیز تزلزل رو به افزایش متحدین اروپایی خود مواجه است و از سوی دیگر، هزینههای سرسامآور ادامه جنگ را به مصلحت نمیبیند. هماکنون طبق برخی نظرسنجیها دو سوم آمریکاییها با ادامه جنگ در افغانستان مخالفند و آن را معادل باتلاق ویتنام میدانند.
پی نوشت:
Daniel Davis -1
محمدحسین دهقانیان، کارشناس مسائل افغانستان
منبع : موسسه ابرار معاصر تهران