یادداشت؛
یلدا؛ اختراع ایرانیِ امید در جهانِ خسته از تاریکی
یلدا، بیش از آنکه جشن نور باشد، آیین فهم تاریکی است؛ تاریکیای که پایان ندارد، اما ماندنی هم نیست.
به گزارش خانه خشتی؛ اگر تمدنها را نه با آسمانخراشها و موشکها، بلکه با تواناییشان در نگهداشتن انسان کنار انسان بسنجیم، شب یلدا یکی از پیشرفتهترین فناوریهای نرم تمدن ایرانی است؛ فناوریای که بدون برق و اینترنت، قرنهاست شبکه ارتباطی خانواده را پایدار نگه داشته و هنوز هم کار میکند. یلدا نه یک «جشن» به معنای مصرفی امروز، بلکه یک دستگاه اندیشهساز است؛ سازوکاری که انسان را در دل تاریکی، به ماندن، دیدن و امیدوار بودن تمرین میدهد.
در منطق یلدا، تاریکی انکار نمیشود. ایرانیِ باستان سادهلوح نبود که شب را نبیند؛ او دقیقاً طولانیترین شب سال را انتخاب کرد تا بگوید فهم ما از زندگی، از دل مواجهه با سیاهی آغاز میشود. این انتخاب، خود یک موضع فلسفی است؛ حقیقت نه در فرار از شب، بلکه در تابآوردن آن و ساختن معنا در دلش متولد میشود. یلدا، بیش از آنکه جشن نور باشد، آیین فهم تاریکی است؛ تاریکیای که پایان ندارد، اما ماندنی هم نیست.
یلدا یک رخداد نجومی صرف نیست، اما بدون دانش نجومی هم هرگز شکل نمیگرفت. دقت شگفتانگیز ایرانیان در محاسبه انقلابهای خورشیدی، فقط علم نبود؛ ترجمه علم به زیست جمعی بود. تمدن بالغ، دانایی را در رصدخانه حبس نمیکند، بلکه آن را به سفره میآورد. یلدا دقیقاً همین کار را کرده است. آسمان را به اتاق نشیمن آورده و کیهان را به گفتوگوی خانوادگی تبدیل کرده است.
خانواده در یلدا یک نهاد زیستی ساده نیست؛ یک میدان معناست. دورهمی یلدایی، نوعی بازآرایی حافظه جمعی است. قصهها، شعرها، خاطرهها و حتی سکوتها، همه در خدمت بازتولید «ما» هستند؛ همان چیزی که جهان مدرن، با تمام پیشرفتهایش، در فرسایش آن بسیار موفق بوده است. یلدا یادآوری میکند که انسان بدون ریشه شاید سریعتر حرکت کند، اما زودتر هم فرو میریزد.
نمادهای یلدا سادهاند، اما سطحی نیستند. انار، هندوانه، آجیل و رنگ سرخ، عناصر تزئینی نیستند؛ زبان بیکلام یک فلسفهاند. سرخی، رنگ حیات است؛ اعلام میکند که حتی در سردترین فصل، زندگی عقبنشینی نکرده است. خوردن در یلدا فقط تغذیه نیست؛ مشارکت در یک باور جمعی است: اینکه گرما را میتوان ذخیره کرد، حتی وقتی جهان بیرون یخ زده است.
ادبیات در یلدا نقش سرگرمی ندارد؛ نقش قطبنما دارد. فال حافظ پیشگویی نیست، گفتوگو با امکانهاست. ما آینده را سؤال نمیکنیم، بلکه خودمان را در آینه شعر بازخوانی میکنیم. حافظ، سعدی و نظامی در این شب، زبان مشترکی را فعال میکنند که میتواند درد، امید، تردید و اشتیاق را بدون خشونت بیان کند؛ مهارتی که هر تمدنی از آن برخوردار نیست.
یلدا، شب روایت است. روایت شاهنامه، قصه قهرمانانی است که شکست میخورند، تردید میکنند و دوباره برمیخیزند. این روایتها تصادفی به نسلها منتقل نشدهاند؛ آنها ابزار تربیت روان جمعی بودهاند. جامعهای که قصه مقاومت را به شکل جمعی بازگو میکند، فروپاشی را طبیعی و نهایی نمیپندارد. یلدا، بازآموزی همین نگاه است.
در جهان مدرن که سرعت جای معنا را گرفته و اتصال جای ارتباط را، یلدا نوعی مقاومت آرام است. مقاومتی بدون شعار، بدون ستیز، اما عمیق. اینکه هنوز میشود یک شب را فقط «با هم» بود؛ بدون نمایش، بدون رقابت و بدون اضطرار مصرف. یلدا ثابت میکند بقا همیشه با جنگیدن به دست نمیآید؛ گاهی با نشستن کنار هم و گوش دادن حفظ میشود.
ثبت جهانی یلدا، بیش از آنکه افتخار باشد، هشدار است؛ نشانهای از نیاز جهانی به چنین آیینهایی. جهان امروز، بیش از هر زمان، محتاج تمرین امید است. یلدا دقیقاً همین تمرین است؛ یادآوری اینکه پس از هر شب بلند، صبحی هرچند آرام، اما قطعی در راه است. شاید راز ماندگاری ایران، نه فقط در تاریخ و سیاست، بلکه در همین شبهایی باشد که تاریکی را میبیند، اما تسلیمش نمیشود.
یادداشت از: دکتر محمد کرمینیا
انتهای پیام/