یادداشت؛
زینب(س)؛ زنی که جهان را از نو معنا کرد
او از میان تاریخ برخاست تا نشان دهد که زن بودن نه به معنی انفعال است و نه به معنای فرار از مسئولیت؛ بلکه حضور در متن حقیقت است، با فهمی ژرفتر از رنج و معنا.
به گزارش خانه خشتی؛ در جهان پر از واژههای شکسته و مفاهیم مصرفشده، زینب(س) ایستاد تا دوباره از نو بگوید زن یعنی چه. او نه در حصار خرافه ماند و نه در فریب تجدد حل شد. زینب(س)، نقطهایست که سنت و تجدد، هر دو در برابرش رنگ میبازند. زنی که نه به نام ضعف شناخته میشود و نه به نام رقابت با مردان؛ بلکه به نام آگاهی، بصیرت و رسالت. او از میان تاریخ برخاست تا نشان دهد که زن بودن نه به معنی انفعال است و نه به معنای فرار از مسئولیت؛ بلکه حضور در متن حقیقت است، با فهمی ژرفتر از رنج و معنا.
زینب(س) در کربلا، تنها راوی یک فاجعه نبود، بلکه مفسر آن بود. او صحنه را نه به چشم تماشاگری سوگوار، که به چشم فیلسوفی ناظر بر حقیقت دید. وقتی همه چیز در خون و خاک غرق شده بود، او ایستاد و از درون ویرانی، معنای مقاومت را استخراج کرد. در برابر قدرتی که میخواست حقیقت را دفن کند، زینب(س) از واژهها سلاح ساخت. سخن او در مجلس ابنزیاد و کاخ یزید، نه صرفاً خطابهای احساسی، که تأملی فلسفی در باب عدالت و آزادی انسان بود. او از مرزهای جنسیت عبور کرد و به مرتبهی آگاهی رسید؛ آگاهی از آنچه میگذرد، و از آنچه باید بگذرد.
در عصر ما، که تصویر زن میان دو تحریف گرفتار شده است – یکی، زنِ مطیعِ سنتهای بیروح؛ دیگری، زنِ سرگشته در مصرفگراییِ مدرن – زینب(س) بهسان افقی روشن پدیدار میشود. او نشان داد که آزادی، در رهایی از معنا نیست، بلکه در وفاداری به معناست. او نه تن را نفی کرد و نه آن را معبود ساخت؛ بلکه میان جسم و روح، میان احساس و عقل، نسبتی متعادل آفرید. زینب(س) آموزگار این حقیقت است که زن میتواند حامل رسالت باشد، بیآنکه هویت زنانهاش را در پای هیچ ایدئولوژی قربانی کند.
در او، عاطفه به اوج خود میرسد بیآنکه به ضعف تبدیل شود. اشک در نگاهش، زبان عقل است؛ و درد، راهی برای شناخت. وقتی بر پیکر برادر ایستاد، فرو نریخت، بلکه تاریخ را بر دوش کشید. اینجا زن بودن، نه به معنای سوختن است و نه ساختن، بلکه به معنای برخاستن است. برخاستنی در میانهی ویرانی، برای حفظ حقیقتی که نباید بمیرد.
اگر پرستار را امروز پاس میداریم، نه فقط بهسبب دستهایش که درد را آرام میکند، بلکه بهسبب روحی است که از زینب(س) به ارث برده است. پرستار، وارثِ زنی است که در میان داغ و جراحت، تسلیم نشد و از دلِ رنج، معنا زایید. پرستاری، نوعی زینبی(س) بودن است: شفقتی آگاهانه، نه ترحمی از سر ضعف؛ مراقبتی که از ایمان به انسان برمیخیزد. پرستار، در هر بیمارستان، در هر شب طولانی، تکرار آرامِ آن ایستادگی بزرگ است.
زینب(س)، در حقیقت، فلسفهای از انسان را بازگفت. انسانی که در برابر رنج، معنا میآفریند. انسانی که در برابر قدرت، حقیقت را فریاد میزند. انسانی که در میان درد، هنوز میبیند و میفهمد. در جهان امروز، که هویتها به کالا و معناها به شعار تبدیل شدهاند، بازگشت به زینب(س) یعنی بازگشت به اصالتِ بودن. او یادآور این است که زن، صرفاً موجودی زیستی یا اجتماعی نیست، بلکه ساحتِ آگاهی است؛ تجلیِ آن «باید» بزرگِ اسلام که از او انسانی میسازد که بایستد، نه بگریزد؛ بیندیشد، نه تقلید کند؛ بسازد، نه بسوزد.
🔸زینب(س) نه اسطورهای دوردست است و نه تصویری از گذشته، بلکه حقیقتی زنده در هر زنی است که میخواهد با خرد و ایمان، در جهان بایستد. در او، عقل و عشق به صلح میرسند، و ایمان و عمل به وحدت. اگر بخواهیم از زن سخن بگوییم، باید از زینب(س) آغاز کنیم؛ نه به عنوان چهرهای تاریخی، بلکه به عنوان مفهوم زنِ آگاه. زینب(س)، حجتِ عقلانی ایمان است؛ دلیلِ اخلاقیِ ایستادگی؛ و برهانِ وجودیِ انسان در برابر نیستی.
امروز، در سالروز ولادتش، ما از زینب(س) نه فقط تجلیل میکنیم، بلکه به اندیشیدن دربارهی او دعوت میشویم. زینب(س) را باید اندیشید، نه صرفاً ستود. زیرا هر زنی که او را میفهمد، از حاشیه به متن میآید، از ضعف به رسالت، و از تقلید به آفرینش. و این همان لحظهای است که جهان، به نیروی آگاهی زن، از نو معنا میشود.
محمد کرمینیا
انتهای پیام/