گزارش؛
حسین سر البقا
میانسال و اهل اهواز است و از بغض و اشک های روی صورتش فهمیدم که غبطه از دست رفتن سال هایی که می توانست خادم زوار باشد را از دست داده است، می گوید پولی که امسال آوردم برای خرج زوار امام حسین(ع)؛ باید چند سال قبل می آوردم و این کار را انجام می دادم، اما سهل انگاری باعث شد زمان را که از طلا ارزشمند تر است هدر دهم با این حال خوشحالم تلنگری مرا به سمت عراق کشاند.
به گزارش خانه خشتی؛ کوچه ها و خیابانهای حرم امام حسین در کربلا این روز ها غلغله است و از همه قشر انسانی با لباس های مشکی و اشک های بر گونه جاری، شهادت حضرت و یارانش را در دل و جان اقامه می کنند.
گر چه سال ها یعنی هزار و ۴۰۰ سال است که امام مان را و یاران باوفایش را و خانواده اش را به شهادت رساندند اما باز این چه شورش است که در خلق عالم است و این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
اینجا مرکز مغناطیس دل های جهان است، همه یک رنگ پوشیدند و یک دم گریه و عزاداری می کنند، اینجا دکتر، مهندس و پیر و جوان نمی شناسد همه و همه آمدند تا عرض ارادت خالصانه و بی منت به پاک ترین موجود و اشرف مخلوقات نشان دهند.
ده دقیقه ای که مکث کردم و شاهد عزاداری زایران بودم که مردی میان سال با چشم های اشکبار یک لیوان شربت تعارف کرد و گفت بفرما زایر.
اشک هایش مرا برد به عالم بندگی، انگار که هر کاری می کرد تا مخلوق و معشوقش راضی باشند.
با وی به گفتگو نشستم:
عبدالحمید فرخ رخ اهل اهواز است و می گوید نوکری امام حسین شامل حال من شده و حس بسیار قشنگی است.
کارخانه جوراب بافی دارم که در معاملات نخ جهت کارخانه ام که انجام می دادم بسیار درآمد داشتم و پول زیادی بود اما همچنان غرق در دنیا بودم تا اینکه در یکی از معاملات عده ای رنجورم کردند و از این معامله دلم شکست وقتی دلم شکست دنیایم را عوض کردم که بتوانم حداقل با دنیای پر از صفای امام حسین معاملات و تجارت آخرتی را انجام دهم.
ای کاش همان ده سال پیش پولم را برای خرج زوار کربلا می دادم اما طمع نمی گذاشت سد بزرگی بود.
خدا را شاکرم و از کسی که به من در معامله ای بدی کرد و دام را شکست بسیار ممنون و قدردان هستم که باعث شد راه من عوض شود در مقابل که دلم شکست و غم دار شد خداوند خادمی را به من عطا کرد، خدمت به زایران طلبیده شده نصیب هر کسی نمی شود.
باید عاشق امام حسین باشی تا بفهمی چه می گویم.
من با راه اندازی موکب « حسین سراالبقا» در نزدیکی حرم گر چه جایی کوچک است اما برای من بسیار عظیم است، در آن فقط شربت به زایران تقدیم می کنم آن هم شربتی باطعم های مختلف نعنا، بهارنارنج، میکس بهارنارنج با آبلیمو و غیره با رعایت تمام نکات بهداشتی که تشنگی زایر را برطرف سازد.
اشک از گونه هایش جاری بود و می گفت روزانه ۱۵۰ هزار لیوان شربت توزیع می کنیم فقط به این امید که یک لیوان جواب دهد.
او معتقد است از ۱۵۰ هزار لیوان شربت حتی اگر یک نفر دعای خیر برایمان کند کافی است و بسیار خشنود خواهیم بود.
فرخ رخ که امسال موکبش را راه اندازی کرده با غبطه می گفت که ای کاش پولم را همان ده سال پیش آورده بودم کربلا برای زوار خرج می کردم و به جوانان توصیه می کنم قدر عمرتان را بدانید تا می توانند خدمت زائران را انجام دهید معامله ای بس شیرین با خدا و امام حسین است.
فرخ رخ چگونگی حضورش در کربلا را روایت خوابی عنوان کرد که شش ماه پیش یکی از کارخانه داران طرف حسابش در تبریز، خواب دیده بود که فرخ رخ تعدادی کانتینر امکانات را به کربلا برده تا به زائران۱ ابا عبدالله الحسین علیه السلام خدمت کند و اصرار داشت که همین سرزمین وسایل پیاده شوند که زوار می آیند بتوانند گلویی تازه کنند تا به پیاده روی اربعین ادامه دهند.
همین خواب و دل شکستگی از معامله سال قبل موجب شد تصمیمش جدی و وارد خاک عراق شود و مقدمات خادمی را فراهم کند امسال نخستین سالی است که او تجربه خدمتگزاری را دارد و به یقین و صراحت می گوید که عمری اگر باشد سال های بعد نوکری را بیشتر خواهد کرد.
گزارش از: مریم رضایی
انتهای پیام/