پایگاه اطلاع رسانی خانه خشتی رفسنجان

دیدار خادمین شهدای رفسنجان با خانواده شهید مدافع حرم غلامرضا لنگری زاده در استان کرمان+ تصاویر

به گزارش خانه خشتی؛ شهید «غلامرضا لنگری زاده» در بیست ویکم دی ماه سال ۱۳۶۵ درشهر کرمان به دنیا آمد، خداوند پس از سه فرزند دختر و بعد از ده سال با توسل به امام رضا ‌(ع) به پدر و مادرش ایشان را عنایت کرد.

وی در نوجوانی پدرش را از دست داد چون تنها پسر بزرگ خانواده بود و نسبت به مشکلات زندگی خانواده احساس مسئولیت می کرد، لذا علی رغم اینکه در زمینه ورزش هم خیلی موفق بود در آن شرایط ورزش را رها کرده و مشغول به کار آزاد در تعویض روغن در شهر کرمان شد.

وی در سن ۲۱ سالگی تصمیم به ازدواج گرفت متدین ،محجبه و از سادات بودن از جمله ملاک های انتخاب همسر آینده اش بود.وی در سال ۱۳۸۶‌ ازدواج کرد که ثمره زندگی مشترک شان یک فرزند دختر به نام مونس با شش سال سن و یک فرزند پسر شش ماهه است.

وی در شهریور ماه ۱۳۹۶ پس از گذراندن آموزش های لازم به سوریه اعزام گردید و تا لحظه شهادت به ایران برنگشت زمانی که فرزند دومش به دنیا آمد وی در سوریه در حال انجام وظیفه بود.

این شهید گرانقدر به دلیل شرایط کاری و احساس مسئولیت که می کرد، پس از تولد فرزندش درخواست کرد تا زمینه حضور خانواده اش در سوریه فراهم شود.

سرانجام پس از دو هفته از برگشت خانوادشان همانطور که خودش به خانواده اش عنوان کرده بود که “شما به سوریه بیایید و برگردید من به شهادت می رسم”، در پنجم بهمن ماه سال ۱۳۹۶ در حین انجام وظیفه به درجه رفیع شهادت نایل امد.

پیکر پاک و مطهرش پس از انتقال به ایران بردوش امت شهید پرور کرمان و بسیجیان ولایت مدار کرمان تشیع و در گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شد.

مادر این شهید در دیدار خادمین شهدا از فرزندش می گوید: در خانه ما زمینه دعا و روضه همیشه وجود داشت، اول راهنمایی بود که پدرش فوت کرد ،شغلش تعویض روغنی بود در کنار شغل در هیئت ها شرکت می کرد از همان بچگی در هیئت امیرالمونین فعالیت داشت، خیلی متواضع و مهربان بودند علاقمند به روضه و هیات بود ماه محرم و ایام فاطمیه کمتر ایشان را می دیدیم، پسرم زینبی و دلبسته سوریه شده بود موقعی می خواست برود سوریه تمام کارهای نیمه کاره خود را تمام کرد.

وی در ادامه از خوابی که یکی از قاریان قرآن برای پسر شهیدش دیده بود می گوید: یک قاری قرآن که نمی شناسمش در خواب، پسرم را می بیند که با یک شال سبز به نزدش آمده و می گوید من غلامرضا هستم و می گوید این شال را به مادرم برسانید، این قاری وقتی فردا از خواب بیدار می شود از آنجاییکه پسرم را نمی شناخت بعد از پرس و جو با خانمش خانه ما را پیدا می کند از خوابی که دیده بود برایمان گفت.

وی در ادامه می گوید: علاقه خاصی به حضرت زهرا (س) داشت، اگر مشکلی برایش پیش می آمد سعی می کرد آن را از من پنهان کند ،صبر زیادی داشت مشکلات را با صبر حل می کرد، جزء نماز شب ویژگی های خاص دیگری هم داشت، در دوران خادمیاری امیر المومنین همیشه در رده پایین تر از همه خدمت رسانی می کرد بسیار متواضع بود دیدگاهش با ما فرق داشت، پافشاری غلامرضا در مسیری که پیدا کرده بود و ارتباطش با اهل بیت(ع) از خصوصیات بازر ایشان بود بعد از شهادتش فهمیدیم که در تمام هیئت ها شرکت می کرده است، غلامرضا عاشق نی بود با نی زدن دردهایش را به خدا می گفت .

شایان ذکر است که این دیدار در ۱۵ روز گذشته انجام شده است

انتهای پیام/





خروج از نسخه موبایل