پایگاه اطلاع رسانی خانه خشتی رفسنجان

برای جشنواره ملی شعر رضوی به میزبانی رفسنجان دعوت نشدم

به گزارش خانه خشتی ، سلسله گفتگوهای کافه نشینی که مدتی است با همکاری پایگاه خبری خانه خشتی و کافی‌شاپ تلخ آغازشده است.این بار به مناسبت روز شعر و ادب فارسی گفتگوی خود را با پروین وجدانی شاعر پیشکسوت رفسنجانی انجام داد.وجدانی به مادر شعر رفسنجان شهرت دارد و نام او در دو کتاب زنان فرهیخته کرمان به ثبت رسیده است.

شعر را با چه سبکی آغاز کردید؟

من با دوبیتی شروع کردم و کم‌کم غزل و قصیده و شعر نو هم به آن اضافه شد. مطالب طنز زیادی هم دارم.

آثار کدام شاعرها را بیشتر خوانده‌اید.

بیشتر فروغ و سهراب خواندم اکثر کتاب‌های شعر را می‌خوانم. سعی می‌کردم در روز یک کتاب بخوانم. من بی‌نوایان ویکتور هوگو را در کلاس چهارم خواندم!

قصد انتشار کتاب دارید؟

بله من به‌اندازه چهار جلد کتاب شعر و مطلب آماده دارم که باید این‌ها را سروسامان بدهم.

در چه جشنواره‌هایی شرکت کردید؟

من در اولین جشنواره شعر رضوی شرکت کردم و مقام اول را آوردم. در همین آخرین جشنواره رضوی که در رفسنجان برگزار شد. ارشاد من را نه برای افتتاحیه و نه برای اختتامیه دعوت نکرد.متأسفانه ارشاد در این زمینه‌ها کم‌کار هستند.

علاقه‌مندی شما به شعر از کجا آغاز شد؟

به خاطر دارم در دوران کودکی‌ام که چهارپنج‌ساله بودم. مادر من اشعاری را از حافظ بلد بود. همیشه زمانی در حال راه رفتن یا در حال کار کردن بود اشعاری را زمزمه می‌کرد. من تنها بودم. برادرم از من بزرگ‌تر بود و هم‌بازی من نبود. ذوق و علاقه‌مندی من از آن دوران شروع شد. تخیلات و جملات کودکانه‌ای می‌گفتم که نمی‌شود بر روی آن نام شعر گذاشت. گذشت تا این جملات در دوران سیزده چهارده‌سالگی من، به چیزی به اسم شعر که وزن و قافیه صحیح داشت رسید. آن زمان زیاد به وزن و قافیه‌ها اهمیت می‌دادند. درواقع شروع آن از علاقه‌مندی من به مامان بود و همچنین شاید شخص بنده به شعر و شاعران علاقه‌مند بودم.

شما جزو شاعرانی بودید به شهرهای زیادی سفر کردید، این آمدورفت‌ها در زندگی شاعرانه‌تان تأثیرگذار بود؟

مفید بود، البته من در این دوران که مسافر بودم از روال شعر و شاعری خارج‌شده بودم. برای دل‌تنگی‌ام در دوری از خانواده و دوستان و شهرم شعرهایی می‌گفتم؛ اما به‌طور منسجم شعر نمی‌گفتم.

یکی از شهرهایی که شما در آن زندگی کردید تبریز بود. حال و هوای شعری شما در تبریز چگونه بود؟

متأسفانه سه چهار دفتر شعری که آن زمان در تبریز می‌گفتم را گم کردم. شعرهایی با مضامین سیاسی بود؛ اما به‌طور منسجم شعر نمی‌گفتم. تا اینکه سال ۴۲ به رفسنجان بازگشتیم. آن موقع با انجمن شعر رفسنجان آشنا شدم. از آن زمان ما مجبور بودیم هر هفته یک شعر می‌گفتیم.

 

شما در کتاب زدگی‌تان اشاره‌ای کردید به حرکات حزب توده در کرمان، شاید برای نسل امروز رفسنجان و کرمان جالب باشد بدانند جو آن زمان سیاسی و اجتماعی شهر و کشورشان چگونه بوده است.

در رفسنجان حزب توده پیشرفت زیادی کرده بود و جو قالب شهر بود. مخصوصاً مغازه‌دارها طرفدارهای سفت‌وسخت حزب توده بودند. کودتا ۲۸ مرداد هم برای خودش مانند انقلابی بود. توده‌ای‌ها آن زمان شاید نمی‌دانستند برای روسیه هستند. شاید مردمی بودند گول‌خورده بودند. به خاطر وطنشان می‌خواستند کاری کنند که متأسفانه گول خوردند چون برای وطنشان نبود آن‌ها از طرف روسیه حمایت می‌شدند. بعد از ۲۸ مرداد آسیب‌هایی اجتماعی اتفاق افتاد. مثلاً کسانی مثل پسر همسایه ما روانی شدند عده‌ای دیوانه شدند و دست به خودکشی زدند. در کرمان حزب توده هنوز تجمع داشتند و هرروز میامدن در خیابان و آزادانه صحبت می‌کردند. معلم‌های ما در دبیرستان توده‌ای بودند. می‌گفتند اولین کسی را بعد از آمدن بر سرکار می‌کشیم دکتر مصدق است. با مصدق خوب نبودند البته آن موقع من دوازده‌ساله بودم نمی‌توانم دقیق بگویم.

در دوران دبیرستانتان در کرمان انجمن شعری را تشکیل دادید. از انجمن شعر دبیرستانتان برایمان بگویید.

من و دوستم به ادبیات علاقه داشتیم. آن موقع ها تازه دبیرستان‌ها رشته‌هایشان جداشده بود تا قبل از ما دیپلم علوم می‌دادند. من و دوستم که می‌دانستیم دبیرستان عصمتیه برای ادبیات است در آنجا ثبت‌نام کردیم. ما در مدرسه از بین خودمان یک انجمن تشکیل داده بودیم. ما هر هفته عصرهای چهارشنبه جلسه شعر می‌گذاشتیم. سرگذشت شاعر هارا می‌خواندیم. نمایشنامه‌های کوتاه یک‌پرده‌ای اجرا می‌کردیم. همان زمان شعرهایم در اطلاعات بانوان چاپ می‌شد. آن زمان فروغ شهریار و سپهری را زیاد می‌خواندیم.

در کتابتان می‌گویید جوانان امروز اصالتشان را گم‌کرده‌اند، مقصر این عامل را چه کسی می‌دانید؟

جوان‌ها خودشان اصالتشان را از عمد گم نکرده‌اند. متأسفانه خانواده‌ها کوتاهی کردند. معلم‌ها، آموزش پرورش همه این‌ها کوتاهی کردند تا به اینجا رسیدیم. از تاریخ گذشته و خیلی چیزهای دیگر با بچه‌ها صحبت نمی‌شود. ما جوان‌های خوبی داریم. اگر بزرگ‌ترها با آن‌ها راه بی آیند. مسئولین حمایتشان کنند. همه‌چیز خوب می‌شود. من یک مدت در مهرآور می‌نوشتم؛ که البته متأسفانه مهرآور به دلیل مشکلات مالی تعطیل شد.

من یک نقد کردم در کتابم به اینکه جوانان کرمان زبان‌اصلی‌شان را فراموش کردند.

 

از آغاز به کار انجمن شعر رفسنجان بگویید.

من دو سه ماه بود که تشکیل‌شده بود که به آن‌ها پیوستم. فکر می‌کنم آقا سید حسین مرعشی بودند که محروم شدند از بنیان‌گذاران آن بودند. خودشان هم رئیس انجمن بودند. آقای سراج، آقای مهدوی، آقای دکتر ریاضی، آقای موحدی بودند. کم‌کم آقای میرافضلی که جوانی شانزده هفده‌ساله بودند پیوستند. آقای نیک‌نفس به انجمنمان می‌آمد.

 

از شهید ارسلان برایمان بگویید.

یک‌شب من به جلسه رفتم و دیدم آقای جدیدی به ما پیوستند که نامشان آقای ارسلان بود که بعدها شهید شدند. ماسال‌ها به یادشان شب‌شعر برگزار می‌کردیم. آن موقع ها ارشاد حمایت می‌کرد و مثل الآن ها نبود. الآن دیگر ارشاد کاری به این کارها ندارد. بعدازآن آقای مرعشی از رئیس انجمن بودن خسته شده بودند. ارشاد ریاست انجمن را به من داد من هم ده‌پانزده سال کارکردم. کم‌کم بچه‌های دیگر می‌آمدند شعر نو می‌خواندند. آن زمان آقای جهان‌بخش آقای حیدر زاده بچه‌تر بودند به جمع ما آمدند.الآن برای خودشان شاعران به نامی شده‌اند. سی چهل‌نفری شده بودیم. در افصح حجری یک اتاق بزرگ به ما دادند. دیگران ایراد می‌گرفتند.آقای مرعشی می‌گفتند این‌ها شعر نیستند چرا شما این‌ها را تشویش می‌کنید. بعد به مدت انجمن تعطیل شد. باز شاعرها خودشان جمع شدند و انجمنی تشکیل دادند که باز آن‌هم به هم خورد.

وضعیت شعر رفسنجان به چه صورت است؟

ازنظر کمیت رفسنجان شعرها و شاعرهای زیادی دارد اما ازنظر کیفیت نمی‌دانم خوب یا بد هستند.{خنده}

چه معضلی را پیش روی شعر رفسنجان می‌بینید؟

متأسفانه هنرمندان و شاعران باهم دوست نیستند و پشت‌هم قرار نمی‌گیرند. سه سال پیش در جشن پیشکسوتان رفسنجان که در تالار خیام برگزار شد من را از صنف شاعران برگزیدند؛ اما در سالن یک شاعر حضور نداشت بعدازآنکه ما پیگیر شدیم متوجه شدیم سر یک دعوای رئیس انجمن شعر و رئیس ارشاد باهم داشتند، شاعران نیامدند.

 

خروج از نسخه موبایل