پایگاه اطلاع رسانی خانه خشتی رفسنجان

پدران ساپورت پوش/اروند یاد ساپورت پوشانت بخیر

این روزها که در شهر قدم میزنی هر از گاهی ساپورت پوشانی را میبینی که در خیابان های شهر خودنمایی میکنند، اوایل خیال میکنی که از شهرهای بزرگتر آمده اند و مسافراند! اما نه، همشهری های خودمانند.

 

کاش نه چنین متجدد و از خود بیگانه باشیم و نه اُمُل ام و عقب مانده و متحجر … کاش فرهنگ ایرانی_ اسلامی خویش را حفظ میکردیم، کاش گشت ارشاد کتاب فاطمه فاطمه است را هدیه میداد، کاش در اثر مطالعاتمان سخت کوشی را از اروپاییان یاد میگرفتیم و نه کم حجابی و بی حجابی را …

 

کاش در آشنا شدن با فرهنگ غرب خود ساخته می شدیم و نه خود باخته ،… راستی یادم رفت بگویم عموی من هم ساپورت پوش بود، ساپورت پوش اروند… او ساپورت پوشید تا نام ایران زنده بماند … او ساپورت پوشید تا بیگانگان بر تن دختران وطنش ساپورت نپوشانند … و در آخر اروند جنازه ی او را برد … اروند می خواست شرمنده ی ما نباشد … اروند می دانست به زودی مدل ساپورت پوشان عوض می گردد … اروند می دانست به روی یاد ساپورت پوشان قدیم، گرد فراموشی می نشیند …

اروند، غیرتت چون موج هایت خروشان … اروند منطقت همیشه چون جریان آبت جاری … اما اروند، اینجا همه چیز رنگ و بوی دیگری گرفته … ساپورت پوشان عوض شده اند، غیرت ها خشکیده اند، منطق ها ایستاده اند …

 

اروند، آنقدر که ساپورت پوشان جای گرفته در دل تو کار فرهنگی کردند، مسئولان فرهنگی کار نکردند … اروند، شرمنده ام، چه بگویم … اروند، تو هم به همراه ما از مسئولان شهر ما بخواه فکری کنند … اقدامی فرهنگی نمایند … اقدامی در حد مسئولیت و توان خودشان …

 

اروند یاد ساپورت پوشانت بخیر …

منبع: اقطاع

خروج از نسخه موبایل