حیدر معصومی ریسه

ای وای مادرم…

  • شناسه خبر: 18134
ای وای مادرم…

به گزارش “خانه خشتی”،در فکرم بودوقتی روز مادر می شود برای مادرم کادویی تهیه کنم ؛ به دیدنش بروم و بر پیشانی اش بوسه بزنم ودستهای مهربانش را که عمری با آنها خشک و ترمان کرده تا بدینجا برسیم بوسه باران کنم . تمام فکرم این بود که چگونه این روز را به مادرم تبریک […]

خانه » آخرین اخبار » ای وای مادرم…

به گزارش “خانه خشتی”،در فکرم بودوقتی روز مادر می شود برای مادرم کادویی تهیه کنم ؛ به دیدنش بروم و بر پیشانی اش بوسه بزنم ودستهای مهربانش را که عمری با آنها خشک و ترمان کرده تا بدینجا برسیم بوسه باران کنم .

تمام فکرم این بود که چگونه این روز را به مادرم تبریک بگویم در سر نقشه ها داشتم ولی وقتی به خود آمدم دانستم زهی خیال باطل؛آوایی در گوشم نجوا کرد افکارت را برای خودت نگه دار؛یادم آمد ای وای؛من که مادر ندارم دلم شکست اشک صورتم را خیس کرد بیقرار شدم دخترم پرسید گریه میکنی؟نخواستم آزرده خاطر شود گفتم فکر کنم چیزی در چشمم رفته و اشک می زند به اطاقم رفتم در لابلای کتابهایم دیوان شهریار ایران زمین را بیرون آوردم و به یاد مادرم شعر مادر را از دیوانش خواندم ؛خواندم تا به بند انتهایی اش رسیدم :
باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:
بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟
تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
می خواستم به خنده درآیم به اشتباه
اما خیال بود،ای وای مادرم…دیدم آنچه من هم در سر می پروراندم خیال بود ؛خیال.افسوس به سراغم آمد افسوس از اینکه که چه کارها که می توانستم برای مادرم بکنم و نکردم.افسوس از اینکه چقدر غم ما را خورد و ما بی خیال او بودیم.

یاد جمله مادرم افتادم که می فرمودند تا پدر و مادر نشوی نمی دانی در دل ما چه می گذرد. گذر ایام این جمله رابرایم به فعلیت رساند. حال وقتی دخترم در خواب اولین سرفه را میزند خواب را تا صبح از چشمم می برد یا وقتی تب می کند تمام وجودم را تب می گیرد یاد حرف مادرم می افتم که می گفت وقتی بچه تب می کند اگر قطره تب بر را مادر در دهان بچه اش بریزد تبش فروکش می کند وگرنه تب پایین نمی آید حالا می فهمم قطره بهانه است عشق مادر است که تب را فرو می نشاند غافل از اینکه این تب فرزند به تن نازنین مادر می ریزد وآنوقت است که بچه تبش فروکش می کند .دیدم هرچه بیشتر فکر می کنم اندوهم بیشتر می شود چاره کار را فقط آن دیدم که حالا که او نیست به رسم ادب بر سر مزارش بروم تا بیشتر از این چشم انتظار نباشد در حالی که این آهنگ مادر را گوش می دادم به سوی خانه پر از سکوت مادرم به راه افتادم:
سلطان غم چشم و چراغم مادر ؛تنها گل گلزار باغم مادر؛ بعد از خدا تنها امیدم مادر؛من با دعایت رو سفیدم مادر،مادر پرستاردلم ؛ای روشنی بخش وچراغ منزلم…

همیشه داغدار مادر

برچسب ها:
رفسنجان مادر معصومی ریسه وای مادرم
تلگرام
دیدگاه‌ها
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خانه خشتی منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
در جواب نظر :

اخبار ویژه
اخبار رفسنجان