پایگاه اطلاع رسانی خانه خشتی رفسنجان

سیره حاج قاسم در دفاع مقدس؛ از سخنرانی هایی که بسیجیان را شوق زده می کرد تا ولایتمداری محض


به گزارش خانه خشتی؛ احمد سعید زاده متولد ۱۳۴۰ یکی از پیشکسوتان دوران دفاع مقدس است از اوایل جنگ تا پایان جنگ حضور داشته است و قریب ۷۵ ماه را در جبهه ها گذرانده است.

به بهانه راه اندازی لشکر پیشکشوتان دفاع مقدس مزین به ” نام لشکر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی” با وی گفتگویی انجام دادیم؛

سعید زاده در گفتگویی در این خصوص گفت: نمی شود کسی رزمنده باشد و خاک جبهه را خورده باشد ولی حاج قاسم را نشناسد و با او صحبت نکرده باشد، بالخصوص بچه هایی که در گردان ها واحدهای مخصوص عملیات بودند؛ مخصوصا واحد عملیات اطلاعات که من حقیر عضوی از آن واحد بودم و به عنوان یک فردی که می بایست تا آنجاییکه بر خود لازم و واجب می دانستم از فرمانده اطاعت امر می کردم.

وی افزود: حاج قاسم بابای همه، راهبر و فرمانده همه بود، حاج قاسم کسی بود که با اندیشه و تفکر با نیروها برخورد می کرد، مسئله جنگ یک طرف، مسئله فرماندهی هم یک طرف؛ ادغام این دو می توانست نقش عملیات را بازی کند. اگر فرمانده ای، فقط فرماندهی نیرویی را بر عهده داشته و مسئولیت جنگ را بر عهده نداشته باشد موفق نیست، داشتن این دو فرمانده را موفق می کرد و این خصوصیت در شهید حاج قاسم وجود داشت.

شهیدحاج قاسم در دل همه و با همه کار می کرد، از پیرمردی که در جنگ بود با او همراه بود تا جوانی ۱۳ تا ۱۴ ساله ای که وارد جنگ می شد ارتباط صمیمی داشت.

حاج قاسم دست نیروهایش را با عمل و ایمان می گرفت

در نحوه اداره جنگ و جبهه از نظریات نیروها استفاده می کرد، حاج قاسم بدر حق نیروهاش کوتاهی نمی کرد همه جا دست نیروها را می گرفت؛ اینکه دست نیرو را می گرفت حتما بحث پول و تدارکات نبود، دست نیرو را با عمل و ایمانش می گرفت اگر کسی خطایی می کرد مراد و مریدش بود او را نجات می داد، نمی گذاشت افراد در منجلاب فرو بروند قبل از اینکه به منجلابی برسند آنها را نجات می داد، هنوز عده ای بر این باورند که حاج قاسم دست آنها را گرفته است.

حاج قاسم غیر از اینکه فرمانده باشد برادر و دوست بود، حاج قاسم فرمانده ای بود که هر بسیجی که دلش تنگ می شد می توانست به آسانی با او ارتباط بگیرد.

سعید زاده در ادامه می گوید: بنده در واحد اطلاعات عملیات بودم همیشه حاج قاسم به ما سر می زد، چراکه بچه های اطلاعات عملیات می بایست از لحاظ نیروی ایمانی تجهیز بشوند تا بتوانند اطلاعات دشمن را جمع آوری کنند تحویل ایشان بدهند.

کسی که وارد عملیات اطلاعات می شد می بایست اطلاعات آن لشکر را می گرفت نسبت به همه چیز بریده باشد؛ تمام اطلاعات قبلی خودش را پاک کند و وارد معبر شناسایی شود، اگر دو معبر همزمان حرکت می کردند یا زمان های مختلف در حرکت بودند اعضای این دو معبر حق نداشتند با همدیگر با گروه همجوار بحث کنند کارشان فقط جمع آوری  اطلاعات و تحویل به فرمانده بود تا فرماندهی براساس اطلاعات برنامه ریزی کند.

در سال ۶۱ بود که یک دفعه به ما اعلام کردند که با شهید عارف حسین یوسف الهی که حاج قاسم خودش را در کنار ایشان می دید با پنج نفر نیرو به طرف غرب برای شناسایی و جمع آوری اطلاعات حرکت کنیم. قریب ۴۵ روز کسی از ما خبر نداشت که ما چه می کنیم و به چه مرحله ای رسیده ایم. تنها کسی که اطلاع داشت حاج قاسم بود، آن زمان نه بیسیم بود نه موبایل هیچ چیز نبود که بتوانیم ارتباط داشته باشیم، بعد از دوماه حاج قاسم از راه رسید از نحوه شناسایی و اطلاعات دشمن صحبت کرد، دلمان می خواست با خانواده هایمان ارتباط داشته باشیم موضوع را با حاج قاسم درمیان گذاشتیم.

وی تنها راه را نامه نوشتن عنوان کرد؛ یادمه آن روز که می خواستم نامه بنویسم (من ۴۵ روز ازدواج کرده بودم که به این منطقه آمدم ) موقع نوشتن نامه که می خواستم به همه خانواه ام سلام برسانم یادمه اسم مرحوم خانمم را یادم رفته بود فقط نوشتم به خانمم سلام می رسانم. بالاخره جنگ بود می بایست اطلاعات به بیرون درج پیدا نکند و این خودش سختی ها و مشکلاتی به دنبال داشت. نیروها در آن منطقه می بایست در حیطه ای قرار بگیرند که هیچگونه دسترسی به جایی نداشته باشند، شهید حسین یوسف الهی و حاج قاسم این تدبیر را اندیشیده بودند.

سخنرانی های شهید حاج قاسم، بسیجی ها را شوق زده می کرد

پیشکسوت دوران دفاع مقدس از خاطرات دوران آن زمان برایمان اینچنین گفت: زمانیکه در منطقه فاو عملیات والفجر هشت بودم احتیاج به دکل دیده بانی داشتیم و می بایست دکل را از طریق لشکر پیاده کنیم، لشکر در آن بحبوحه نیروهاش مجروح و زخمی بودند به همین خاطر پول از بچه های اطلاعات گرفتم از بیرون چوب و تخته تهیه کردم که برجک دیده بانی را تعمیر کنم این موضوع را با حاج قاسم در میان گذاشتم ایشان اجازه این کار را نمی دادند که پول شخصی بسیجی ها وارد حیطه جنگ شود به من گفتند که پول را برگردانم، این اقتدار و دید به جنگ قابل تحسین بود و مرا تحت تاثیر قرار داد.

وی همیشه باعث دلگرمی نیروها بود، در عملیات والفجر مقدماتی که وقتی بسیجی ها خسته می شدند با سخنرانی های حاج قاسم نسبت به عملیات ها شوق زده می شدند.

در عملیات بدر و خیبر حاج قاسم به من گفت فرمانده و گردان ها را برای شناسایی و جمع آوری اطلاعات دشمن و ادامه عملیات به جایی ببرم که از دو طرف در خطر بودیم مکانی که هم اکنون محل شهدای گمنام و محل زیارت مردم است؛ درست آن خاکریز ال مانند از دو طرف در محاصره بود یک طرف آب بود می بایست از روی دژ عبور می دادیم و آن طرف دژ عراقی ها با انواع سلاح ها بودند با خواست خداوند بود که تواسنیم نیروها را بفرستیم و از آن طرف برگشت بدهیم این نشان می دهد که ما آن زمان با چه سختی هایی می بایست همه جا حضور داشته باشیم چراکه هر لحظه بیم تکه تکه شدن، موجی و شیمیایی شدن و شهید شدن بود.

اگر نمی توانیم سرباز ولایت باشیم مخل نظام هم نشویم

وی ولایتمداری را یکی از راه های اصلی انتشار مکتب حاج قاسم دانست و گفت: زمانی که ولی الامرمسلمین بر تابوت شهید حاج قاسم بوسه می زنند، نشان از اهمیت این فرد دارد و اگر با ولایت باشید می فهمید، مکتب حاج قاسم یعنی چه! اگر با ولایت باشید می فهمید سرباز ولایت یعنی چه! وقتی حاج قاسم می گوید بر روی قبر من بنویسید سرباز؛ یعنی سرباز ولایت، اگر از ولایت اطاعت کنیم و در ولایت ذوب شویم می شویم سرباز ولایت.

باید ببنیم حاج قاسم چکار کرد و با خانواده شهدا چه جوری برخورد کرد و با بچه های شهدا چه برخوردی داشت! عمق این مطلب را زمانی که حاج قاسم در نماز جمعه از فرزند شهیدی که شاید از طریق فیلم حاج قاسم را دیده  ایشان را در جمعیت پیدا می کند می فهمیم، باید به دنبال عمق مطلب رفت باید ببینیم چکار کرد که سردار دل ها ومحبوب همه شد.

وی در پایان صحبتهایش می گوید: اگر نمی توانیم سرباز ولایت باشیم مخل نظام هم نشویم، مخل مسیر مکتب حاج قاسم نشویم، چوب لای چرخ مسیر مکتبش نگذاریم. اگر برای این مسیر نمی توانیم غلتک باشیم خراب کن این مسیر هم نباشیم، باید گوش به فرمان ولایت باشیم چراکه  ارتباط با ولایت است که ما را به مملکت امام زمان (عج) می رساند.

گفت و گو از منیژه نوروزی

انتهای پیام/

 

 

خروج از نسخه موبایل